باز هم خوانده به خود دلبرجانانه مرا

برده است نیمه شعبان در میخانه مرا

آن جفا کار فسون با لبک نسترنش

داده است جرعه شراب ازمی وپیمانه مرا

با خط دور لبش با صنم جان و تنش

داده است مستی جان از تب جانانه مرا

کرده است زلف رها بر سر و بر شانه خود

می کند مست و خمار دلبر افسانه مرا

سیدم گشته به دنبال دل سوخته اش

که لب چون شکرش کرده چو دیوانه مرا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها